گفته های مریدت دختری 14 ساله:
"من دائما احساس بدی داشتم. همیشه یا خیلی زیاد گریه می کردم یا حالت گریه داشتم. آن روزها زمان های پر درد و تلخ برایم و در ذهنم به جا گذاشت. خواهر بزرگترم به نظرم بهتر از من توانست با این قضیه،طلاق، کنار بیاید. خواهر کوچکترم تا سال پیش اصلا نتوانست با این شرایط کنار بیاید یعنی تا زمانی که دل درد های شدید و مداوش شروع شد."
حرف های جیمی ۱۰ ساله:
"هر وقتی که مادرم میومد من با خودش ببره پدر و مادرم شروع می کردند به جر و بحث های شدید تا حدی که یادشون می رفت از هم خداحافظی کنیم و بعدش هر کسی با ناراحت به راه خودش می رفت. "
ظنر تریسی ۱۶ ساله در مورد جنگ و دعوای ژدر و مادرش:
"اما چیزی که از خود جدایی پدر و مادرم بدتره و هنوز ادامه داره اینه که اونها با هم حرف نمی زنند و اگه هم بزنند صحبت هاشون چیزی شبیه جیغ کشیدن و داد و بیداده. من فکر می کردم با طلاق پدر و مادرم همه چیز تموم میشه و هر کسی میره دنبال زندگی خودش اما اینجوری نشد و فکر می کنم این جنگ و دعوا هیچ وقت تمومی نداره."
ایده جالب هیتر 11 ساله:
"این فکر خوبیه که یک خونه مخصوص با شکل خاصی واسه خانواده هایی که از هم جدا شدن ساخته بشه. شکل ساختمان این جوری باشه که دو تا خانه بهم چسبیده باشند ، یعنی ساید بای ساید، و وسطش مکانی باشه که بچه ها بتونند توش زندگی کنند. وقتی که پدر و مادرها می خواهند با هم دعوا کنند هر کسی می تونه بره تو خونه خودش و از اون یکی جدا باشه تا به چیزهای مختلف جدا از اون یکی فکر کنه. اون وقت می تونند بفهمند که چقدر رفتارشون بی معنی و بیخودی بوده. "